مجموعه صد وادی عشق به سردبیری ویدا بابالو و تهیه کننده اینترنتی هدی مرادی در گروه اندیشه و معارف اسلامی رادیو اینترنتی ایران صدا تهیه شده است و این قسمت از آن به فتوت اختصاص دارد.
{لینک برنامه| مدت17':36" | دانلود کنید} حجت الاسلام شاهمحمدی در این برنامه به تبیین فتوت و معانی آن می پردازد. فتوّت چیست؟ با جوانمردی و آزادگی زیستن. و فتوت سه قسم است: قسمی با خلق و قسمی با خود و قسمی با حق. گفتهاند: فتوّت آن بُوَد که خویش را بر کسی فضیلتی نبینی...
«حارث محاسبی گوید: جوانمردی آن بُوَد که داد بدهد و داد نخواهد.» «فتوت، فراپوشیدن عیب برادران باشد و اظهار ناکردن بر ایشان آنچه دشمنان بر ایشان شادکامی کنند». جوانمردی، از ویژگیهای پسندیده انسانی است که قدر و قیمت انسان بدان افزوده میشود و انسانیت از آن جلا مییابد. در فرهنگ اسلامی به این خصلت بسیار توجه شده و بزرگان اسلام به نشر آن اهتمام ورزیدهاند، بهگونهای که چه در قول و چه در فعل خود، دیگران را به کسب این صفت تشویق کردهاند. این نوشتار نیز پس از تعریف و بیان ماهیت جوانمردی، جلوهها و شکلهای مختلف آن را از زبان عالمان مسلمان آورده است. خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان در باب توبه چنین میگوید:
فتوت یعنی به جوانمردی و آزادگی زیستن.
و آن سه قسم است: قسمی با خود-قسمی با خلق و قسمی با حق.
قسم با خود آنست که تسویل نفس خویش و آرایش و زینت وی نپذیری. و قسم خلق آنست که ایشان را به عیبی که از خود دانی نیفکنی، و قسم حق آنست به توانایی خود در بندگی کوشیدن.
قسم خود را سه نشان است: به جستن عیب خویش مشغول باشی و عیب خویش بدداری. شکر نعمت ستر بر خود بینی و از ترس نیاسایی.
قسم خلق را سه نشان است: آنچه از ایشان ندانی ظن نبری و آنچه از ایشان بدانی بپوشانی و بدان مومنان را شفیع باشی.
قسم حق را سه نشان است: از جستن علم ملول نشوی و ز یاد وی نیاسایی و صحبت با نیکان پیوندی .
در کتاب «اسرارالتوحید» تالیف محمد بن منوّر (مولف در قرن ششم هـ.ق) که در احوال و کرامت شیخ ابوسعید ابوالخیر، جدّش، نوشته شده چنین آمده است: « در آن وقت که شیخ- قدسالله روحه العزیز به نیشابور بود به حمام شد. درویشی او را خدمت میکرد و دست بر بازوی شیخ مینهاد و شوخ از پشت شیخ بر بازو جمع میکرد، چنانکه رسم ایشان است، تا آنکس ببیند. در میان این خدمت از شیخ سوال کرد که ای شیخ جوانمردی چیست؟ شیخ گفت: آنکه شوخ مرد پیش روی او نیاری. حاضران انصاف بدادند که کسی در این معنی از این سخنی نگفته است.
همین داستان را شیخ عطار در منطقالطیر به نظم درآورده است:
بوسعید مهنه در حمام بود قائمش کافتاد مردی خام بود شوخ شیخ آورد تا بازوی او جمع کرد آن جمله پیش روی او شیخ را گفتا بگو، ای پاکجان تا جوانمردی چه باشد در جهان؟ شیخ گفتا شوخ پنهانکردنست پیش چشم خلق ناآوردنست این جوابی بود بر بالای او قائم افتاد آن زمان بر پای او ...
|